آن (تنها یک) روز

ساخت وبلاگ
    بیان: تنها دارنده نشان عالی سرآمد در کشور بیان: برترین شرکت نرم‌افزاری ایران به انتخاب سومین دوسالانه جوایز فناوری بیان: برگزار کننده مسابقه بین المللی با حضور برنامه‌نویسان برتر ۱۰۳ کشور جهان بیان: برگزیده جشنواره ملی ارتباطات در محور خدمات نوین بیان: برترین ارائه دهنده سرویس وبلاگ کشور به انتخاب جشنواره ملی رسانه‌های دیجیتال دارنده نشان بلورین از جشنواره رسانه‌های دیجیتال آموزش آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : بلاگ, نویسنده : 1pardis45 بازدید : 43 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 21:28

این داستان پرآب‌چشم (و شاید بهتر بگویم مضحک) «اپلای» هم برای خودش معضلی شده است. من همواره عاشقانه‌ترین فعالیت زندگی‌ام، تحصیل بوده است. از هیچ کاری بیشتر از درس خواندن لذت واقعی نبرده‌ام و حتی اگر کمی جسورتر بودم، حس حقیقی‌ای که به من از درس خواندن دست می‌دهد در خلال واژگان بیان می‌کردم. اما مشکل این‌جا است که در راه همین تحصیل، با اینکه کاملا هدف دارم، هیچ نمی‌دانم سال دیگر در کدام کشور دنیا و در چه مقطعی مشغول به تحصیل خواهم شد. من که انقدر به زندگی کردن با هدف می‌نازم، اینطوری دیگر چه فرقی با یک فرد بی‌هدف دارم؟ حسش مانند این است که ندانی عشقت به تو چه جوابی خواهد داد. هرگز از زندگی‌ای که نتوان برایش برنامه‌ریزی بلندمدت کرد خوشم نمی‌آمده است. حال کها در برنامه‌ریزی برای اهداف میان‌مدت هم به مشکل جدی برخورده‌ام. یادم می‌آید وقتی کنکورم را دادم، سه برگه برداشتم و بالای آن‌ها به ترتیب نوشتم: «اهداف بلندمدت»، «اهداف میان‌مدت» و «اهداف کوتاه‌مدت». می‌توانم بگویم به اهداف کوتاه و میان مدت -البته با کمی اغماض- رسیده‌ام. جا دارد اشاره کنم یکی از اهداف میان‌مدتم، «عاشق نشدن»‌ بوده است. البت آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1pardis45 بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 20:11

در انتظارم.

در انتظار یک اتفاق تازه. یک روز متفاوت. یک شوق نو.

در انتظار یک امید روشن.

خیره به آسمان؛ به دنبال یک انتظار. یعنی در انتظار‍ِ یک انتظار.

اما راستش چیزی برای انتظار کشیدن ندارم. به نظر می‌رسد همین است که دارد روحم را آزار می‌دهد.

خسته شدم از بس دنبال این گشتم که این بخشی از وجودم که خالی است، جای چه چیزی است. نمی‌دانم حتی این جای خالی، در مغزم است یا در قلبم.

این جای خالی کمی شبیه انتظار است. انتظاری برای انتظار.

آن (تنها یک) روز...
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : انتظار,انتظارك صعب كلمات,انتظار شعر, نویسنده : 1pardis45 بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 20:11

امروز، دنبال یک بیماری روانی گشتم که مربوط به علاقه به درس باشد. می‌دانید چرا؟ چون حتی افراد درسخوانی را که دیده‌ام، چنین علاقه‌ای نسبت به درس خواندن نداشته‌اند. شاید این مساله برای هیچکس اهمیتی نداشته باشد؛ اما بگذارید رک بگویم. این موضوع انقدر برای من جدی و پراهمیت است که روی همه‌ی جنبه‌های زندگی‌ام اثر گذاشته است. طبیعی است که برای روشن‌تر شدن موضوع باید نمونه‌های حقیقی بیاورم. مثلا تفریح. هیجان‌انگیزترین تفریح من در سن ۱۷ سالگی، خواندن درس عربی بود. می‌دانید بزرگترین هدیه‌ام در روز تولد ۱۷ سالگی‌ام چه بود؟ قطعا نمی‌توانید حدس بزنید. این بود که از همه‌ی روزهای قبل‌تر از آن ساعات بیشتری را به خواندن درس سپری کردم. یکی از لحظات خوشی که می‌توانم متصور باشم، این است که من در حال درس خواندن باشم و کسی که به او علاقمند هستم هم در حال درس خواندن باشد. می‌دانید بهترین تابستان چه هنگام بود؟ تابستانی که سه درس سخت اینترنتی داشتم و دو ماه از تابستان را وقف آن‌ها کردم. عجیب است؛ نه؟ قسمت سختش اینجا است که درس خواندن همه‌ی زندگی نیست. قرار است تا سال n ام زندگی ادامه داشته باشد و پس از آن از شکل آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : بیماری ام اس,بیماری اوتیسم,بیماری لوپوس, نویسنده : 1pardis45 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 20:11

یک روز نشستم و با خودم خوب فکر کردم. به اعتقاداتم. به قیدوبندهایی که از لحاظ اخلاقی و ارزشی برای خودم وضع کرده‌ام و مدت‌ها سخت‌گیرانه بدان‌ها پایبند بوده‌ام. پایبندی به اصول شخصی همواره برای من از ارزش بالایی برخوردار بوده. نه فقط از این نظر که آن ارزش‌ها دقیقا چه هستند؛ بلکه از نظر «پایبندی» به مجموعه‌ای از اعتقادات‌. عمل کردن در چارچوبی که گفتم، بسیار مهم است. معتقدم اگر یکی را زیرپا بگذاری بقیه را نیز آرام آرام زیر پا خواهی گذاشت و به زودی زمانی می‌رسد که ارزشی در زندگی‌ات نداری. (همان جمله‌ی معروف «فقط این یک بار...») فکر کردن من هم از آن جهت بود که‌ برخی از قیدوبندهایی که برای خودم ساخته بودم، بی آنکه سودی داشته باشد مرا محدود کرده بود. برای همین مدتی است در رفتارهایم تجدیدنظر کرده‌ام. تقریبا تمام قیدوبندهایی را که برای آن‌ها «ارزش اخلاقی کاذب» متصور بودم به دور افکنده‌ام. اکثر موارد مربوط به «مجموعه اخلاقیات»ی بود که‌ برای رفتارهای اجتماعی خودم و در برقراری ارتباط با دیگران ساخته بودم. البته مواردی مربوط به جزییات دیگر زندگی‌ام همه میانشان به چشم می‌خورد. نتیجه چنین شده است که‌ ز آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1pardis45 بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 20:11

می‌توان به جرات بگویم که در عرض چند ماه اخیر، به اندازه‌ی ۴ سالی که در دانشگاه سپری کرده‌ام تجربه اندوخته‌ام. برای خیلی چیزها اولین بود و شاید دارم به قولی کم‌کم عاقل می‌شوم. همه‌ی این تجربیات به نوعی شیرین بوده‌اند و احتمال دارد که اکنون در روی خوش زندگی به سر می‌برم. جالب‌ترین مورد از این تجربیات، نوشتن اولین مقاله‌ی علمی استاندارد (و به زبان انگلیسی) بود. بیش از هر زمان دیگری آموختم؛ از ریزترین جزییات مربوط به این کار گرفته تا تجربیات درشت‌دانه‌ای که مربوط به مسائل تئوری است. در مرتبه‌ی بعدی، می‌توانم به نوشتن پایان‌نامه‌ام اشاره کنم. البته اعتراف می‌کنم که نوشتن پایان‌نامه‌ام، با اینکه به زبان فارسی است، به مراتب دشوارتر است. هرچند که در طی آن (که البته هنوز هم «در طی‌اش» محسوب می‌شوم!) بسیار از زبان فارسی آموختم. این دو مورد در کنار تجربه‌ی پژوهش به من ثابت کرد که به راستی به ادامه‌ی تحصیل در مقطع دکترا علاقمند هستم و تصمیم درستی گرفته‌ام. تجربه‌ی بعدی، سه مورد مصاحبه‌ی دکترا بود. راستش به جز مصاحبه‌های مربوط به ورود به راهنمایی پس از آزمون سمپاد و یک مصاحبه‌ی مربوط به کارآموزی، ه آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1pardis45 بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 20:11

دیری است که از روی دل آرام تو دوریم محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم هرچند که همسایه‌ی آن چشمه‌ی نوریم خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ باطل به امید سحری زین شب گوریم زین قصه‌ی پر غصه عجب نیست شکستن هرچند که با حوصله‌ی سنگ صبوریم گنجی است غم عشق که در زیر سر ماست زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم با همّت والا که برد منّت فردوس از حور چه گویی که نه از اهل قصوریم او پیل دمانی است که پروای کسش نیست ماییم که در پای وی افتاده چو موریم آن روشن گویا که دل‌سوخته‌ی ماست ای سایه! چرا در طلب آتش طوریم «هوشنگ ابتهاج - سایه» آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم, نویسنده : 1pardis45 بازدید : 174 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 18:46

منظره‌ای که از دقایقی پیش در حال مشاهده‌ی آن هستم، انقدر بهت‌انگیز است که به هر نحو ممکن مایلم آن را ثبت کنم. مطمئن هستم فرصت دیدن چنین صحنه‌ای برای تعداد کمی از انسان‌ها رخ می‌دهد و البته حداکثر انگشت‌شماربار. گاهی برادر کوچکم هوس می‌کند در اتاق من بخوابد. راستش را بخواهید، همه‌ی اعضای خانواده اتاق من را دوست دارند. ظهر یا زمان‌هایی که نباشم، حتما یکی در اتاق من مطالعه یا استراحت می‌کند. نمی‌دانم رمز اتاقم چیست. خلاصه اینکه گاهی هم برادرم تصمیم می‌گیرد شب را در اتاق من بخوابد و من٬ مانند همه‌ی خواهرهای بزرگ دیگر، فردی هستم که کوتاه می‌آید و قبول می‌کند اتاقهایمان را امشب تعویض کنیم. اتاق برادرم، از اتاق من بزرگتر است. خلقیات خاص برادرم جالب توجه است. اتاق تنها رنگش چوب تیره است؛ چوب ضخیم تیره. یک پنجره‌ی قدی، کل یک دیوار را گرفته و پرده هم ندارد. خانه در طبقه ۶ واقع شده و دید جالبی به حیاط یک بیمارستان، پشت‌بام چند ساختمان، یک خیابان اصلی و یک اتوبان دارد. یک موقعیت بسیار ویژه. در حالی که برادرم ساعتها است در اتاق من خوابش برده و هفت پادشاه را در خواب می‌بیند -باور کنید. در خواب داشت آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1pardis45 بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 18:46

به من فکر کن آنگاه که فوران دوران‌ها تو را در بر گرفته است. آنگاه که سبز و زرد و قرمز دنیای فانی، جاودانگی روحت را قلقلک می‌دهد‌. آنگاه که نمی‌دانی خواهشِ دل دارد چه بر سرت می‌آورد. آه که نگاهت می‌تواند آرزو باشد یا خاطره. ای کاش خاطره‌ی شب‌های روشنم باشی آنگاه که بر بستر مرگ افتاده‌ام. و چه پیروزمندانه مرگی است. به من فکر کن آنگاه که شامِ تلخی‌های زندگی‌ات -که ای کاش اندک باشد و آرزوی صفر بودن آن مزاح بی‌روحی بیش نیست- را با چاشت نگاهت به من گره می‌زنی. آنگاه که به افق‌های آینده‌ی زیبایت خیره شده‌ای. آنگاه که قلم در دست می‌گیری تا نامه‌ای با دستخط خودت مکتوب کنی. آه که نگاهت بدونِ اینکه حتی بیشتر دمی به چشمانت نگریسته باشم خاطره است‌. اینکه خاطره‌ای برای آینده شود یا همین خاطره‌ی گذشته بماند، در دستان خداست و تو و من. آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : به من فکر کن,به من فکر کن مصطفی نجم بین,تو به دستهای من فکر کن, نویسنده : 1pardis45 بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 18:46

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد همه اندیشه‌ام اندیشه‌ی فرداست وجودم از تمنای تو سرشار است زمان در بستر شب خواب و بیدار است هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان باز خیالم چون کبوتری وحشی می‌کند پرواز رود آنجا که می‌بافند کولی‌های جادو، گیسوی شب را همان جاها، که شب در رواق کهکشان‌ها عود می‌سوزند همان جاها، که اخترها، به بام قصرها، مشعل می‌افروزند همان جاها، که راهبانان معبدهای ظلمت نیل می‌سایند همان جاها، که پشت پرده شب، دختر خورشید فردا را می‌آرایند همین فردای افسون‌ریز رویایی همین فردا که راه خواب من بسته است همین فردا که روی پرده پندار من بیدار است همین فردا که ما را روز دیدار است همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش‌هاست     همین فردا، همین فردا...       من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد زمان، در بستر شب، خواب و بیدار است     سیاهی تار می‌بندد       چراغ ماه، لرزان، از نسیم سرد پاییز است          دل بی‌تاب و بی‌آرام من، از شوق لبریز است  به هر سو، چشم من رو می‌کند: فرداست    سحر از ماورای ظلمت شب می‌زند لبخند       قناری‌ها سرود صبح می‌خوانند          من آنجا، چشم در راه توام . ناگاه:         آن (تنها یک) روز...ادامه مطلب
ما را در سایت آن (تنها یک) روز دنبال می کنید

برچسب : من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد,من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد,دانلود,من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد شاعر, نویسنده : 1pardis45 بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 18:46